عرفان محبوبی7
سلوک سالکان ناسوت، از گوشت و پنیر با اندکی نان اضافه کمالات معنوی فراتر نمیرود؛ هرچند فرد، دارای قدرت استجابت دعا یا ذکر باشد. سالک ناسوت ممکن است بتواند بپرد و طیران یا طیالارض داشته باشد، چنانچه گنجشک و عقاب چنین میباشند؛ اما آنچه ویژه انسان است، این است که وی بتواند به دل حق بنشیند و مجالست با خدا داشته باشد؛ بهگونهای که حقتعالی در مجلس وی و او نیز در مجلس حق بنشیند.
سالکان قربی، خود را از امور ناسوتی کنار میکشند و خدا را میخواهند و هوس میکنند و محبوبان حقی از خدا، تنها خدا را دارند. سالکی در قرنطینه خدا وارد میشود که خداوند او را میزند و به سختی و به جِدّ هم میزند و به انواع بلاها میکشد؛ وگرنه سرگردانی است که حتی اگر از قرب و حق بگوید، باز هم نمیداند که چه میگوید و خداوند نیز اعتنایی به او نمیکند؛ برای همین، جز بلایای طبیعی برای او نیست و از بلاهای اهل ولا، چیزی نمیچشد و به جرگه امتحان خدا وارد نمیگردد؛ چرا که اندک فشار و بلایی، وضو و طهارت او را باطل میسازد.
مهم این است که تا میشود تامین خواستهها را کاست و به خود خدا رو آورد و به صورت مستقیم، پای میز مذاکره با خدا رفت؛ میزی که گزینههای روی آن، جز بلا، فشارهای عصبی، جنگهای روانی، درد، غم، سوز، هجر و آه نیست؛ آن هم دردها و غمهایی که هریک، بیش از یک بیماری سرطان، اندوه با خود دارد؛ اندوههایی که شراشر روح را به درد میآورد و عمق استخوان ظهوری و اسطقس آدمی را بارها درهم میشکند، از جا در میبرد و دوباره جا میاندازد و استخوان لای زخمهای پارهپاره میگذارد و به خشنی میدوزد، برای وارد آوردن دردهایی عمیقتر، صعبتر، جانکاهتر و کشندهتر که تحمل هریک از آنها از گذراندن یک دوره بیماری سرطان در یکی از اعضای جسمی سختتر است.