آثار غذایی موسیقی
آثار غذایی موسیقی
پیشتر گفتیم که موسیقی و غنا هم غذا و هم داروست. حال میگوییم انرژی حاصل از موسیقی مددکار و تشویقگر انسان بر انجام کارهاست، همانطور که میتوان از صبر و نماز کمک گرفت، از مَد و ترجیع نیز میشود کمک گرفت. البته، غنا و موسیقی میتواند جنبهی تخریبی نیز داشته باشد و به مانند کاردی است که هم در راه خیر و هم در راه شر امکان استفاده را دارد.
موسیقی تخیلی میتواند نفس را فربه سازد و او را به حرکت وا دارد و موسیقی عقلی در مراتب نورانی و مقامات ربانی و الهی، آدمی را پرواز میدهد و گاه او را به عرش میبرد. و اگر از آن به معجزه یا کرامت یاد میشود برای آن نیست که تنها دهان منکران یا مدعیان با خاک پر شود، بلکه برای آن است که رهروان را به قدر توان و قدرت خویش به صاحب معجزه یا کرامت نزدیک کند و به او نیز چنین توانایی داده شود. صوت، صدا و ترجیع، از توانمندیهای مهم انسان است که میتوان به وسیلهی آن، به عوالم دیگر پر کشید. موسیقی در مرتبهی احساسِ نفس مینشیند. از همین روست که استفادهی افراطی از موسیقی و غنا، آدمی را تخیلی و ضعیف النفس میسازد. از آن سو نیز اگر کسی آن را به کلی ترک کند، ذهنی خشک و در پی آن، عمری کوتاه خواهد داشت.
موسیقی در بخشیدن احساس به آدمی همانند رکعات نماز در فواصل مختلف شبانهروز است. خداوند هفده رکعت نماز را بین روز و شب تقسیم کرده و مؤمن باید آن را صبح، ظهر و شب و در فواصلی معین بهجا آورد، نه در یک وقت. یکی از حکمتهای نمازِ شبانهروزی را میتوان جلا و صفایی دانست که به مرتبهی احساس نفس آدمی میدهد و برای آن، نرمشی به شمار رود. کسی که پیوسته در کار و کوشش بوده، احساس وی از شلوغیهای روزانه منقبض شده است؛ چنانکه میفرماید: «إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحا طَوِیلاً» و نماز، عضلات احساس را از انقباض بیرون میآورد. نمازهای پنجگانه با احساسبخشی و توانزایی که دارد، اثر خشککنندگی کارهای روزانه را از نفس برطرف، و به آن انعطاف میدهد. کسانی که از نماز، خالی و از امور نشاطزا و فرحبخش، به کلی دور میشوند، خشکی میگیرند و کمتر کسی میتواند آنان را برای انجام خواهشی نرم سازد. عبادت، ترنمی احساسی، روانی و قلبی است تا دل انسان در بین تراکم حرکتها و واقعیتهای زندگی، خُرد نشود و در اوج سختیها، امید بنده به دادرسی باشد که کارها را سهل و آسان مینماید. انسان بیاحساس نمیتواند زندگی نرم و آرامی داشته باشد و در خشکی، به سر خواهد برد و چنین کسی از توان تعامل سازنده و مهربانانه با دیگران دور میگردد. کسی که هفتاد سال از عمر وی گذشته و از صوت، صدا، شعر، قافیه و عروض و به طور کلی ـ روانافزاها ـ بهرهای نبرده است، وضعیت روانی درستی ندارد و دلی همچون کویر دارد. البته، نه به گرمی کویر؛ بلکه به خشکی و سختی کویر تفتیده است، که نتیجهی آن، خشونت، درگیری و پرخاشگری با اطرافیان است. از سوی دیگر، کسی که میخواهد نماز بخواند یا مطالعه کند یا دست به هر کار دیگری زند، آن را با شنیدن آهنگی انجام میدهد، بیمار روانی و مریض است و مانند باتلاقی، سراسر گِل است و به کسی میماند که عادت کرده است بدون عصا راه نرود و پا و کمر او به همین خاطر، ضعیف شده است.