مهندسی فرهنگ عفاف3
نقش مدیریت دولتی در تأمین عفت عمومی
آنچه اسلام در روابط اجتماعی آن را حائز اهمیت فراوان میداند و در تمامی مسائل محرم، نامحرم، پوشش و رؤیت نسبت به حفظ آن اهتمام دارد، رعایت عفاف است. حفظ عفت در جامعه، نیاز به بنیانهای اجتماعی و زیرساختهایی دارد. برای نمونه، فقر و محرومیتها و پایین بودن فرهنگ، از عواملی است که عفت را تنزل میدهد و به تبع آن است که تلاش و کار نیز کاهش مییابد. کار و کوشش در برخی مناطق، تابع عامل اخلاق اجتماعی نیز هست. اگر در کشوری زرنگی به معنای زیردررویی و کلاه سر دیگران گذاشتن باشد، کمکاری رواج مییابد و درصد تولید پایین میآید. به عکس، اگر کشوری تعهد کاری، انضباط، وظیفهشناسی و قانونمندی داشته باشد، تولید آن بالا میرود. بر این پایه، میخواهیم بگوییم بالا رفتن ارزش کار و تولیدِ بالای برخی کشورهای غربی، به نوع پوشش و نیز سکس آنان ارتباطی ندارد.
البته در دنیای دریدهی کنونی غرب، که به معنویات، به صورت سیستماتیک دهنکجی میگردد و احکام الهی نادیده گرفته میشود و پردههای عفاف یکی پس از دیگری دریده میگردد، گاه مراعات جنس مرد در عفاف میشود. به هر روی، جوامع گوناگون حساسیتهای متفاوتی نسبت به عفاف مردان یا زنان دارند. بعضی جوامع نسبت به جنسیت مرد حساسیت دارند و گویی او را ناموس میدانند. به عکس، برخی دیگر، در مورد دختر است که حساسیت فراوانی نشان میدهند و دختر را ناموس میدانند؛ گویی که پسر یا مرد، مهم نیست. مذاق اسلام با هیچیک از ایندو فرهنگ سازگار نیست و قرآن کریم هیچگاه به هیچیک از دو جنس از جهت جنسیت، حساسیت نشان نمیدهد و به آن اهتمامی ندارد و ملاک برتری را تقوا و پاسداری ارزشهای انسانی و دینی میداند.
به هر روی، فقر مالی و در پی آن، کمبودهای نفسانی، به تهییج هوسها میانجامد و گاه در جامعهای ضرورت پوشش حداکثری را ایجاب میکند؛ وگرنه تراکم شهوت و حسرت، همراه با کمبود فضای ارضا، موجب اشتداد بیماریهای نفسانی، اباحهگری و دهنکجی به معنویات و نیز نارضایتی از زندگی و سیریناپذیری و احساس کمبود بیشتر میشود.
اگر زیرساختهای ازدواج، سالم نباشد و بیماریهای روانیِ آن، درمان نشود و آب کثیف و شور به فرد تشنه داده شود، ازدواج حتی وضعیت بحرانی جامعه را بحرانیتر میسازد. پیش از این نیز گفتیم اگر آلودگیهای درونی افراد، فراوان باشد یا عواملی چون جوانی، حرمان، حسرت، کمبود و فقدان ـ که به آلودگی ارتباطی ندارد ـ در میان باشد، ممکن است فرد با کمترین تخیلی، عملی خارجی را تحقق دهد. چنین افرادی به کسی میمانند که با دیدن شبحی خیالی، سکته میکنند؛ در حالی که اقتضای سکته در شبح وجود ندارد.
اگر جامعه از نظر احساسات روانی و جنسی، استاندارد لازم را نداشته باشد و احساسات روانی و جنسی آنان به صورت معمولی ارضا نشود و نیز در اینگونه مسائل سیر، اشباع شده و قانع نباشند و در یک کلمه، جامعه ناسالم و بیمار باشد، عطش جنسی بر افراد چیره میشود؛ به گونهای که برای سیرابی خود، هر آب کثیفی را با ولع میخورند. چنین تشنگانی، استانداردی را لحاظ نمیکنند. اگر جامعه، سالم و معمولی نباشد، بسیاری از حلالها برای آن ـ بهویژه اگر جامعهی جوانی باشد که جوانان آن، گاه با چشم خود دیگری را آبستن میکنند ـ به اعتبار ثانوی و عارض شدن مفاسد و گناهان، حرام میشود.
حکایت این جامعه، حکایت عالم و جامعهای عقبمانده است که بهخاطر جهل و نادانی مردمان نمیتواند و نباید مسائل علمی و بهویژه معرفتی را در میان آنان طرح نماید و این حکم، حکمی ثانوی است؛ وگرنه اصل این کار اشکال ندارد.