مهندسی فرهنگ عفاف1
مهندسی فرهنگ عفاف
تمایز جنسیتی و حساسیت به آن
انسان، پیش از آن که زن و مرد باشد، انسان است. انسان در مرتبهی تشخص، در یکی از دو جنس زن و مرد، تعین مییابد. حفظ این تعین، به «عفت» است. عفت به معنای پاکدامنی و پرهیز از فساد و فحشاست. عفت، امری فطری است و هر انسان سالمی آن را باور دارد. دو وپژگی مهم عفیف، این است که «غیرت» و «حیا» دارد. انسان بیغیرت، عفیف نیست؛ بلکه بیحیاست. عفتِ انسان، دو مرکز حساس دارد: یکی مغز است و دیگری دل. برای مغز، «فکر» و آگاهی، و برای دل، «عشق» لازم است. د.
اگر ایندو کانون، دچار افراط و تفریط شود و فکر در شناخت خود، به جهل و ناآگاهی دچار شود و دل در عشق خود به خشکی یا افراط و آلودگی دچار شود، بیماری «حساسیت به جنسیت» پدید میآید. در برابر بیماری حساسیت، حالت تعادل و سلامت قرار دارد. ما این حالت را با عنوان «آزادمنشی و تقوا» میآوریم. آزادمنشی، راستای بلندی در اعتقاد و دیانت اسلام دارد. برای تحقق آزادمنشی باید استعدادها را گسترش داد و بینشها را بالا برد و از ممنوعیتها کاست؛ تا جایی که جامعه به جایی برسد که هر کاری را بر اساس «علم» و «اراده» انجام دهد. برای آنکه جامعه به این بلوغ برسد، باید ممنوعیتهای نامشروع و استبدادی در آن کاسته شود و «آزادی» طبیعی جامعه به آن داده شود. ترنمی از این بحث را در فصل پایانی این نوشته میآوریم.
اصلی که پیوسته سلامت زندگی به آن وابسته است، رعایت عفاف و پاکدامنی فردی و همگانی میباشد و هر چیزی که این امر را فراهم آورد، در مسیر سلامت زندگی است و آنچه به عفاف و پاکی خلل رساند، زندگی را بیمار میکند. در لزوم رعایت این اصل، میان زن و مرد تفاوتی نیست و هرجا عفت کسی آسیب ببیند، زندگی وی نیز انحطاط مییابد و سلامت خود را از دست میدهد.
یکی از مهمترین آسیبها و بیماریها که امروزه در جامعه به شکلی فراگیر وجود دارد، بیماری «حساسیت به جنسیت» و تنگنظری است.
حساسیت به جنسیت، نوعی بیماری روانی است که بر اثر بدآموزیها شکل میگیرد. چنین بیماریای به جای آن که زن و مرد را دو «انسان» ببیند، آنان را همواره و در هر جایی «زن» یا «مرد» میبیند و با تنزل انسان به جنسیت ـ که همراه با تنگنظری و تنفس در فضایی ضیق و آلوده است ـ جنسیت آنان را لحاظ میدارد، نه انسانیت آنها را، و تا نام زن یا مرد برده میشود، حالتی تدافعی یا تهاجمی به چنین بیماری دست میدهد. چنین فردی به کسی میماند که آهن بدنش زیاد است و اگر دست به پارچهای بزند، الکتریسیتهی او آزاد میگردد.
ارتجاعی بودن مردان و انزواگرایی زنان و نیز رعایت نکردن حدود محرمیت و افراط در پوششهایی که دین آن را نخواسته است و پنهان داشتن مواضعی که آشکار بودن آن شرعی است، یکی از عوامل ایجاد حساسیت در جامعه است. جامعهی حساس، به کسی میماند که به گوجهفرنگی حساسیت دارد و با خوردن گوجهای، سر و صورت وی قرمز میشود؛ بهطوری که گویا به سرخک مبتلا شده است. کسی که به این بیماری مبتلاست، در معاشرت اجتماعی خویش دچار افراط و تفریط میشود و برای نمونه، در سخنگفتن با زن، به وی ـ که روابط سالم اجتماعی را پاس میدارد ـ نگاهی نمیاندازد و به گلهای قالی یا رنگ آبی آسمان خیره میشود و یا در جانب افراط است و در سخنگفتن با او، حتی شمارهی مژههایش را نیز با نگاه تیز و تعدیگر و بیمار خود به دست میآورد. ناز و غمزه ریختن زن در سخن گفتن با نامحرم نیز از دیگر نمونههای این بیماری است.
نارضایتی از جنس خود نیز میتواند سبب حساسیت به جنسیت گردد. این نارضایتی، در زنان و مردانی پیش میآید که شکل جنس مخالف بر آنان غلبه دارد و زن هیأت مردانه یا مرد هیأت زنانه دارد. همچنین است اگر موضوع بحث حضور زنان در کابینه یا پارلمان، جنسیت آنان باشد، که این نیز نگاه سیاسی به جنسیت است و انسانیت زنان فراموش میگردد. این در حالی است که ساختار صحیح حضور اجتماعی زنان است که آنان را به حقوقِ از دسترفتهی خود میرساند؛ نه حضور چند نفر در کابینه یا پارلمان، که پرداختن به معلولها و رها کردن علتهاست.
به هر روی، اگرچه ساختار وجودی انسان نسبت به زن و مرد، در انسانیت، وحدت یکسانی دارد، ولی به ظرف جنسیت، ویژگیهایی اساسی رخ مینماید که باید به آن توجه متعادل و معقول داشت. لطافت، زیبایی و مطلوبیت و ساختار خلقتیِ ویژهی زن، موقعیت وی را در جهاتی ممتاز ساخته است؛ تا جایی که در این زمینهها، گوی سبقت را از جنس مرد ربوده و همین امر، او را بنیان اساسی و ممتاز بخشیده است، که یکی از چهرههای آشکارش، حالات نفسانی، ویژگیهای روانی و طبیعت زنانهی اوست و شریعت در بیان طبیعت وی، این امر را بهخوبی دنبال نموده است، تا در این زمینه، از هرگونه کژی و کاستی یا اهمال و نارسایی نسبت به شناخت طبیعت زن، بهدور باشد و برای همین منظور، فقه اسلامی برای کنترل و هدایت صحیح این طبیعتْ احکام، ویژگیها و قوانینی را قرار داده است.