هوس وقفس2
غزل «هوس و قفس» غزل غم انگیزى است که مناسبِ دستگاه شوشترى مى باشد. این غزل بر عشق پاک و دور از هوس مقرّبان محبوبى تأکید دارد و خاطرنشان مى شود هر هوسى قفسى است که عاشق را در خود زندانى مى دارد:
عـاشقم و عشق من از هوس نیست |
مـرغ دل من به پىِ قفس نیست |
هوس در کسى است که نفس دارد و خودِ خَلقى هست. هوسهاس نفسانى، از مهمترین برانگیزندههاى توهّم و خیال در آدمى است که او را اسیر و محصور در زندان تنگ تخیلات و توهمات مى سازد. هوس بر بیشتر افراد آدمى چیره است. هوس حتى مى تواند شکل امور معنوى و قدسى به خویش بگیرد و به امور مادى نیز منحصر نمى گردد. کسى مى تواند از هوس، با مراتب مختلفى که دارد، رهایى داشته باشد که حق تعالى تمامى شریان هاى ظهورى او را پر کرده باشد و چیزى جز حق در او نباشد. او حتى باید در پیشینه ى خود نیز حقانى باشد و مهر طهارت و پاکى از ازل بر او خورده باشد؛ وگرنه هیچ همتِ اکتسابى و ریاضتى نمى تواند به تلاش خود، بر تخیل و توهم خویش غالب آید؛ هرچند از قدّیسان روزگار و مؤمنان عقل گرایى باشد که در تعقل و خردورزى، از سرآمدان است:
شـد ز ازل، عشـق تو بـر من عیان |
کـار دل و همـت این نفـس نیست |
مقرّب محبوبى از خود رونقى ندارد و تنها به جمال لطف مهرانگیز حق تعالى است که مهرپردازى دارد. جمالى که براى عشق، پایانه قرار نداده، و آن را سیرى بى انتها ساخته است:
رونق عشقم شده از جمالت |
عشق رخت بر دل و دیده بس نیست |
اگر روزى موسى علیه السلام که از محبان پر هیبت و جلال بود، به امید شعله اى آتش
روان شد و حقتعالى او را هم سخن خویش نمود، ولىّ مقرّب محبوبى، دلى ریش ریش از تیر عنایت حق تعالى دارد و همیشه چون اولیاى الهى بیننده ى نور سیماى زیباى اوست:
زخـمــه بسـى خـورده ام از نگاهـت |
چـون که دل مـن به پى قبـس نیست |