پژواک محبوبان7
حُسن جهان
بوده عالم سربهسر لطف و درستی و صفا |
|
رحم و انصاف و مروّت، خیر و خوبی و رضا |
این نظام احسن و آن حُسن روحافزای خَلق |
|
جلوهای هست از جمال دلبر دیر آشنا |
در دو عالم هرچه باشدخودسراسرحسنتوست |
|
شد ظهور تو به عالم، چهره چهره از بقا |
آنچه در ذهن بشر آیینهی هستینماست |
|
چهرهای شد از جمال باصفایی بیریا |
هر خیال باطل و شکل کج و رنگ سیاه |
|
سایهی حکم تو باشد در قدر یا در قضا |
چهرهی بس صاف عالم بودهدیداریزعشق |
|
تا نماید عارف و عامی، به حکمش اقتدا |
رونق و نظم جهان و عدل و دین باشد از او |
|
کرده ابلیس پلید خیره را درگیر ما |
حق بدانستی که ابلیس این چنین غوغا کند |
|
شد حساب و پرسش عقبای او کاری بهجا |
گرنمیبودآنقَسَم،عفوت به هر کس میرسید |
|
لیک با دوزخ چه میکردی و چه میشد جفا؟ |
عدل تو خوش میکند یکسر مدارا با ظهور |
|
تا شود هر دم درستی و کجی از هم جدا |
ناز حسنش را تو دیدی، تیر مژگانش ببین |
|
حسن خار و گل چه زیبا خو گرفته با نوا! |
حسنعالمراتوگربینی، همه عشق و صفاست |
|
عصمت حق در دو عالم کرده غوغاها به پا |
ذره ذره لطفِ چینِ گیسوانش جاری است
کی نکو شکرش توانی، یا کنی حقش ادا؟