پژواک محبوبان4
در این فرصت، به نیکی دریافتم که بهترین دوست، شیرینترین یار و نزدیکترین رفیق آدمی، تنها حق تعالی است و بس. هر کس و هر چیز اندازه و مرزی دارد و بیش از اندازهی معین، با آدمی همراه نیست و همین که ظرف نمود وی پر شد، دیگر تحمل و صبوری تمام میشود و بهطور ارادی یا غیر ارادی، آدمی را ترک میکند. تنها خداوند مهربان است که در هر صورت و با هر شرایطی، آدمی را میخواهد. تنها دوستی که سزاوار دوستی است، خداست و او در هنگام لغزش نیز با آدمی دشمن نمیگردد و در هیچ شرایطی از آدمی دور نمیگردد و برای همیشه نزدیکترین است. با توحید، میتوان با خدا جدی بود و با او عشقبازی کرد. این تنها خداوند است که رفیق آدمی است. خدای تعالی خود رفیق است و رفیقباز. رفیقی است که هیچ گاه آدمی را رها نمیسازد و تنها نمیگذارد و از زنده و مردهی آدمی جدا نمیگردد. همچنین است محبت اهل صفا، موحدان، اصفیا، اولیای خدا و مردمانِ راست و درست به افراد که هرگز زوال نمیپذیرد و حوادث نمیتواند آنان را از هم دور و جدا گرداند؛ بلکه مشکلات و حوادث، آنها را صیقل میدهد و بیشتر به هم نزدیک میسازد و عشق و مهر آنان نسبت به یکدیگر را بیشتر میکند.
به هر روی، عشق، ماجرای «محبوبان» است و حتی آن را در «محبان» نمیتوان سراغ گرفت. محبان هماره سرگرم زحمت و در غرقاب ریاضتاند، و این عشق است که در محبوبان است. زجر و سوز و غم برای محبوبان است که بسیار شیرین است. آنان خدا را به وجد میآورند و آنقدر از بلاها استقبال میکنند که هر کسی را به تسلیم میکشند؛ طوری که گویی خداوند هم دیگر نمیخواهد برای آنان بلایی بفرستد. آنان خدا را با عشق به پایین میکشند.
آنان چنان گرم عشق هستند که همه چیز خود را میدهند و به خدای خویش وفادار هستند.