مکالمه حضرت سلیمان وبلقیس
قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنْظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لاَ یَهْتَدُونَ. فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهَکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ»؛ سلیمان براى ارزیابى و سنجش درایت بلقیس، دستور مى دهد تخت او را بیاورند و تغییراتى در آن ایجاد کنند تا به راحتى شناخته نشود. با آمدن بلقیس، به او مى گوید: «أَهَکَذَا عَرْشُکِ» و نمى گوید: «أهذا عرشک» و آن را مشابه تخت بلقیس معرفى مى کند و با چنین مغالطه اى مى خواهد او را به اشتباه اندازد و وى را از دریافت این که این همان تخت اوست دور سازد، ولى بلقیس
چنان درایت و فهمى دارد که مى گوید: «کَأَنَّهُ هُوَ»؛ گویى همان تخت من است و این امر زیرکى تمام این زن را مى رساند. البته وى به سلیمان چیز دیگرى مى گوید و آن این که من از پیش، آن را دانستم: «وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهَا». آیا بلقیس از همان زمانى که آصف تخت وى را حرکت داده، آن را دانسته است و منبعى از غیب داشته یا در میانه راه به او گزارش داده اند؟ این امر را مى توان با بررسى آیات به دست آورد که انشاء اللّه از آن در تفسیر
سورهى نمل سخن خواهیم گفت.