آواز جلی
فاش میگویم به آواز جلی:
آفرین بر پیرِ پاک من علی علیهالسلام !
آن ولی حق که شد یارش خدا
هست امام و مرشد است و مقتدا
هر دم از او میرسد بر دل نوید
فارغ از مشکل مرا داده امید
شیر حق همواره «مولا حیدر» است
بتشکن، خود او خلیل برتر است
او صفابخش دل زهرا علیهاالسلام بود
حُسن او زیباتر از زیبا بود
در سخاوت، بس که او والا بود
خود به عالم یکه و تنها بود
هرگز از میدان ندارد او هراس
مرد حق، روح دیانت در اساس
شور و شر، خود صبغه مولا بود
صبر او آکنده از معنا بود
گر تو پنداری یکی باشد چو او
غافلی جانم، برو کن جستوجو!
در همه هستی که گشتم بیش و کم
همچو او هرگز ندیدم با قسم
مرحبا بر آن خداوند رضا
قهر او از مِهر او کی شد جدا؟
روز مشکل، مرد میدان عدوست
جانش آماج خدنگ رو به روست
گر کنم وصف وِرا آغاز، من
مثنوی کم آید از بهر سخن
آنقدر گویم که سودای من اوست
روح حق هم در سویدای من اوست
رمز لاهوت از جمال او بخوان
در کواکب نام او عالی بدان
بر ملایک همدل و رعنا بود
چون صفاتِ جمله را دارا بود
در قیامت داور محشر بود
روح محشر او، دگر پیکر بود
چون ولی ایزد یکتا بود
میبرد گوی صفا هرجا بود
در قیامت هاتفی گویا بود:
کاین علی علیهالسلام آن رهبر و آقا بود
هر زمان او را کرامتها بهپاست
محشر مومن از او یکسر رواست
لطف حق در این سخن گویا بود
کاین نظر از هر کسی بیجا بود
در قیامت، قامت حق باشد او
روح معنا، چهره حق، ذات «هو»
صدهزاران شمع دل دارد وجود
تا که گردد دین احمد صلیاللهعلیهوآله پر درود